سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع، حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :4
کل بازدید :268471
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/11
10:52 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

  

  

با یاد دوست

 

 

توی اتاق هفت پیچ پردازش ذهن بی سروسامان هویت هفت خطی مثل من، که انواع و اقسام داده های جورواجور و اکثرا بی ربط و غالبا متضاد از صبح تا شب مدام در رفت و آمدند، گاهی وقت ها فایل هایی آپلود می شود که دسک تاپ مانیتورم را آنچنان پر می کند که تا وقتی اینجا – توی این وبلاگ یا هر جای دیگری که حروف قابلیت چیده شدن درکنار هم را داشته باشند- دانلود نشه، تحمل دریافت داده ی دیگه ای را ندارد! پس تا هنگ نکردم حرف هایم را بزنم تا فضای مموری هم از این جاتنگی نجات بیاید ...

 

در واقع حرف های امروز دکتر سقائیان نژاد- یا همان شهردار خودمان- این جام لبریز را سرریز کرد ...

 

امروز روز خیلی جالبی بود ... اصولا معدود روزهایی را که همراه با همکاران سوار این هایس های خوشگل می شویم خیلی دوست دارم ... چون شخصیت های جالبی در میان جمعشان وجود دارد ... آخر اکثریت قریب به اتفاقشان پیرمردند ... بقیه شان هم دخترهای جوان ... امروز جمع، حسابی جمع پیرمردانه بود ... صبح که سر موعد رسیدم، دیدم دسته جمعی دارند برمی گردند ... سلام کردم ... فرمودند: دخترم! صبر کن ما حالا برمی گردیم ...

بعدا فهمیدم ما را کاشتند تو سرما و رفته اند مسجد باب الرحمة فاتحه!

اما من هم که کم نمی آورم ... رفتم اصفهان شناسی ... تا حالا باغ چهلستون را از حیاط شهرداری ندیده بودم.


؛

 

امروز شهردار تعبیری را بازگو کرد که تا به حال نشنیده بودم؛

می گفت: زمانی که مرگ انسان فرامی رسد وهمه ی پرده های دنیوی می افتد و انسان خودش را می بیند؛ آنجاست که علی(ع) به عنوان نسخه ی کامل انسان ، میزان قرار می گیرد و عمل هر آدمی در مقایسه با این معیار« انسان کامل» سنجیده می شود!

به نظرم این تعبیر خیلی ساده همه چیز را می گوید ... بدون نیاز به توضیح اضافی ...

خیلی ساده راه را نشان می دهد ولی در عین حال مسیر مسیر ساده ای نیست ...

علی وار زیستن!

شیعه یعنی همین ...

همین ... به همین سادگی ...

به همین سادگی!

و یا علی مدد یعنی: صبر، شکیبایی، تقوا، گذشت، آگاهی، بصیرت، ذکاوت، راستی، پرهیزکاری، شجاعت، پارسایی ووووو و همه ی آنچه که خوب است و در یک کلام: همه ی آنچه که درست است!

  

  

 

چند روزی هست که حاج آقاها و حاج خانم ها از سفر حج به سلامتی دارند برمی گردند ...

حج ابراهیمی عزیزان مقبول حق ... اما یادمان باشه که حج محمدی فردا تکمیل می شه ...

حج ابراهیمی عمل به اعضاست و حج محمدی یقین به قلب!

وقتی مُحرم شدی اجازه داری که گرداگرد کعبه طواف کنی ...

وقتی به ندای منادی لبیک گفتی، می تونی به راه شناخت او پابگذاری ...

باید در عرفات به معرفت و در مشعر به شعور آراسته بشوی تا آگاهانه! و بیدار شیطان را از وجودت برانی ...

وقتی شیطان را بیرون کردی، نوبت به خودت می رسه ... نفست را هم باید قربانی کنی ...

اما آیا کار به همین جا ختم می شه؟

- این که تازه شروع راهه!

حالا که نفست را هم قربانی کردی دیگه باید وارد میدان عمل بشوی ...

دیگه باید سرسپرده ی فرمان او باشی ...

اونچه که ولی می گه ...

اونچه که خدا می گوید ... اونچه که پیغمبر خدا می گوید و اونچه که ولی امر خدا می گه ...  

و حالا باید اقرار کنی ...

گاهی باید فریاد کنی که علی ولی خداست ...

با این یقین و با عمل به این یقین حج محمدی کامل می شه ...

پس قربان هم مقدمه ی غدیر است و غدیر مقدمه، شرح و نتیجه ی هر صبح و هر طلوع و هر آغاز ...

 

 

و یک نکته ی دیگه ...

فردا عید غدیر است ...

و اولین سالگرد درگذشت جده ام ...

« مادر » غدیر را عید می دانست ... و به جای نوروز روز عید غدیر عیدی می داد ...

حنا می بست و چشم به راه بود تا بچه هایش و نوه هایش و نتیجه هایش به دیدنش بروند ...

پارسال آخر شب «عید غدیر»ی که دوست می داشت، و بعد از اتمام مهمانی ولیمه ی حاجی شدن یکی از نوه های دردانه اش، در کنار همه ی فرزندانش- بجز من و پدرم- از میان ما رفت.

و من به زندگی و حتی به مرگ او غبطه می خورم ...

تمام عمر ورد زبانش یا علی (ع) بود و یا حسین (ع) ... و علی رغم کهولت هنوز برایمان می خواند: « ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است؛ زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.»

خدایش بیامرزد

 

 

عید همگی مبارک

یا علی مدد

           

 


86/10/7::: 3:20 ص
نظر()